ضعیف ترینیم ای معبود

ساخت وبلاگ

به نام صاحب قلم تقریبا پارسال همین موقع ها بود که پروسه ی ازدواجمان شروع شد، و شاید یکسالی است که دیگر ننوشته ام، یا اگر چند کلمه ای روی کاغذ رانده ام، قلمم آغشته به عمیق ترینِ احساساتِ ماندگار و برخواسته از افکار مرتفع نبوده... الآن که به این دوره ی دوازده ماهه فکر می کنم، از اعماق وجود لمس می کنم که حافظه عجب چیز زیبایی ست، و باید هر روز خدا را برای این نعمت شکر گفت... کمی به حافظه ام بها دادم! طفلکی تشویق شد کمی عقب تر برود، برگشت به دوران دبستان! من هم افسارش را رها می کنم تا کمی افسارگسیخته براند در حالی که به من این فرصت را می دهد از پنجره ی کالسکه به بیرون نگاه کنم و لذت ببرم... یادش به خیر... افطاری سال چهارم دبستان... زمانی که من ناراحت شدم که چرا به معلم ها سوپ دادید و به ما بچه ها ندادید؟! راست می گفتم! یادم است روزه کامل گرفته بودم! مگر خون معلم ها از ما بچه ها رنگین تر بود، یا اینکه گرسنه تر از ما شده بودند؟! (البته تا جایی که یادم می آید بعد از افطاری امان ندادیم و به محض رسیدن به خانه با برادرم مشغول بازی با میکرو شدیم...) چه زود سوم راهنمایی رسید و عدسی داغ همراه با لوبیا و مقادیر فراوانی رب و ادویه که آقای عدسی(!)، می پخت با نان ماشینی همراه با جوش شیرین مخصوص مشهد (حداقل در تهران ندیده ام) را چشیدیم... شاید همین دیروز بود که دوم دبیرستان بودیم... زمانی که با علیرضا، امیر و احسان پورولی زنگ نماز می رفتیم کارگاه کامپیوتر، در را از پشت قفل می کردیم و کانتر بازی می کردیم... سوم دبیرستانی شدیم، و قدم زدن های فوق العاده پس از امتحانات نهایی به سمت چهارراه دکترا و ایستگاه مترو... یادش بخیر...دقیق یادم نیست که آخرین امتحان نهایی زبان فارسی بود یا نه، ولی دقیقا یاد ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 10:44

به نام آنکه به انسان توان گله و شکایت داد، و به همان انسان توانایی حل مشکل را پیش از آن داده است...این چند صباحی که بیشتر از قبل در اجتماع هستم، بسیار تجربه کردم که با انسان های دیگر در تعامل بودن، که پیشا برایم اتلاف وقت تلقی می شد، می تواند بسیار زیبا باشد...هر ذهن خودش به تنهایی برای خودش خلقتی است زیبا، عالمی است متفاوت. بی خودی نیست که بارها شنیده ایم ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 13 ارديبهشت 1397 ساعت: 7:18

به نام او بیش از سالی ست که عجیب‌ترین روزهای عمرم را پشت سر می‌گذارم! آن‌هم برای منی که عادتی یکنواخت داشتم به یک زندگیِ یکنواخت.شاید سبک سابقم را عده ای تلاش خستگی ناپذیر برای موفقیت بدانند، آن‌را بسیار تقدیس کنند، آن را تماما درست بدانند، اما واقعیت این است که تلاش و ایمان بیش از حد به یک مسیر، در ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 38 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14

به نام حق، آفریننده ی صفت حق پذیری عجب گذاریست، این گذارِ عمر... باز هم میخواهم در مورد عجیب ترین اکسیرها بنویسم. این بار قلمم می خواهد عشق را نقد کند، برای چندمین بار... هر بار نقدِ به عشق، نقدیست به خودم، به جهان، به زیبایی، به زشتی، به روشنایی و به تاریکی... عشق... اقرار می کنم آنقدر پیچیده است ک ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 27 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14

به نام خالق بیان

بارالهی... زبانمان دادی تا بخندانیم، بگریانیم، بیاموزیم، سخن گوییم... قدرت بیانمان دادی تا احساساتمان را بیرون بریزیم، تا دوستی ها و دشمنی ها را بیان کنیم...

و عشقمان دادی تا زر شویم، اندر باب این معجونِ سرخ رنگی که از خون دل ها به دست آمده چه می توان گفت بیش از این؟

اما ای اله! چگونه زبان، بیان و عشق یکجا جمع شوند؟ عاشق چگونه خاموش باشد و از فریادش کوه ها نلرزند؟

عدلت را می ستایم، عاشقش کردی تا والاترینِ موجوداتت شود و طوری می آزماییش که آسمان ها را باید آزمود...

ضعیف ترینیم ای معبود...
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 45 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14

چندی پیش، در گذشته ای نه چندان دور و بسیار دور،در حرمِ غریب الغرباء، بزرگ مکتب عشق و غربت، گلی را دیدم... آن گل زیبا، خود برگی از برگ های درخت دلم را آن‌روز در آن‌جا چید و نزد خود نگاه داشت؛ سالی گذشت و این درخت دل ما، زمستان و بهاری را آزمود، در بهار دل، باز وارد آن زمین بهشتی شدم... چشمم به محلی ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 32 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14

به نامِ نامی اش... و بالاخره، امروز پدر و مادر می‌آیند تا برای اولین بار برویم خانه‌شان. استرس ندارم، اما گاه انسان از اعماق وجود برای چیزی برنامه ریخته و تک تک سلول هایش می‌پندارند کارش درست است... امیدم به اوست که آگاه است به آنچه در صلاح بنده اش است، می‌گویند دعا کن آنچه شود که صلاح است... اما، د ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 45 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14

به نام تو، همان که خود را ز تو رانده ام، و تو باز می خوانی ام... چه سوزان است حال زارم! و چه خنک نسیمی بود، خیالم. ای خدا... شخصی را یافتم. من انتظارات را می‌آموزم، سعی می‌کنم او را درک کنم، این حق اوست که بشناسمش، که جنس لطیفش را بشناسم، تا از زندگی در کنارم لذت ببرد. قوانینی را با هم وضع کردیم، ا ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 52 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14

به نام خالق حاصل جمعِ دو جمع ناپذیر از جنس حرف "ع"، عشق و عذاب عشق چیست؟ دوست داشتن است؟ عشق لذت دارد؟ قدم زدن زیر باران و گرفتن دستان یکدیگر عشق است یا خوردن قهوه ی تلخ و عاشقانه ها را برای هم خواندن؟ از خودگذشتگی و تلاش برای رفع دغدغه‌های او عشق است یا لغو قرارهایت برای اینکه قراری جدید با او بگذ ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 25 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14

به نام خالق بهار و خزان و سلسله ی برگشت ناپذیر گذار سالهای عمر باز سالی نو شد و بهاری تازه آمد. هر سال، آن زمان که چرخ روزگار یک دور می‌زد، هنگامی که چشمک زدن اولین شکوفه‌های سفید رنگ را می‌دیدم، طبیعت من را در جریان نو شدن با خود همراه می‌کرد. با انعکاس نور ملایم بهاری از سطح برگ های سبزِ روشن تا ضعیف ترینیم ای معبود...ادامه مطلب
ما را در سایت ضعیف ترینیم ای معبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delosar بازدید : 46 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 4:14